معنی بزرگ قبیله و قوم

حل جدول

بزرگ قبیله و قوم

بگ- زعیم


بزرگ قبیله

عمید

بگ


بزرگ قوم

بکتاش، بیگلر

ریش سفید

بکتاش، بیگلر، زعیم، بکتاش، خدیو، بیوک

خدیو


پیشوایی و رهبری قوم و قبیله

نقابت


رهبر و بزرگ قوم

ایل بیگ


قبیله و طایفه

قوم ،‌خاندان، ایل ، دودمان

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

قبیله

طائفه، عشیره، قبیله

فرهنگ معین

قبیله

(قَ لَ یا لِ) [ع. قبیله] (اِ.) طایفه، گروه. ج. قبایل.

لغت نامه دهخدا

قبیله

قبیله. [ق َ ل َ / ل ِ] (ع اِ) گروه از فرزندان یک پدر. (منتهی الارب). گروهی مردم از یک پدر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). جماعتی را گویند که از یک پدر باشند. (برهان). || پاره ای از کله ٔ سر فراهم آمده با پاره ٔ دیگر. ج، قبایل. || دوال لگام. || سنگ بزرگ سر چاه. (منتهی الارب).

آیه های قرآن

و قوم ابراهیم و قوم لوط

و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط؛

معادل ابجد

بزرگ قبیله و قوم

528

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری